گویش آذری

  • modir

  • 99 اسفند

  • اطلاعات عمومی

blog-details

 

استان آذربایجان شرقی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

 

آذری یا آذری پهلوی زبانی است از خانوادهٔ زبان‌های ایرانی غربی که در منطقهٔ آذربایجان (آتورپاتکان) پیش از گسترش زبان ترکی رایج بوده‌است و امروزه گسترهٔ آن محدود شده‌است. بیشتر دانشمندان ایران‌شناس، در بازگویی ریشهٔ تاریخی زبان دیرین مردم آذربایجان، باور دارند که زبان باستانی آذری بازمانده و دگرگون شدهٔ زبان مادها است و ریشهٔ آریایی دارد که تاریخ‌دانان و جغرافی‌نویسان اسلامی آن را پارسی (ایرانی)، پهلوی و آذری خوانده‌اند.

هر چند که مطالعه بر روی این زبان پیشینهٔ طولانی در نزد خاورشناسان غربی دارد، اما احمد کسروی نخستین پژوهش گسترده دربارهٔ آن را در ایران انجام داد. احمد کسروی، تاریخ‌نویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونه‌هایی از این زبان و پیوند آن را با زبان تاتی نشان داد. زبان‌شناسان با اشاره به وجود زبان‌های تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله رود و میناباد آن‌ها را از بقایای آن زبان باستانی می‌داند. همچنین این زبان به زبان تالشی نزدیک است.[۳] زبان «آذری»، یکی از شاخه‌های زبان پهلوی است که پس از حملهٔ عرب‌ها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه داده‌است؛ ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته‌رفته زبان «آذری» رو به سستی و نابودی نهاده‌است. گو این که هنوز در پاره‌ای از روستاها و بخش‌های آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.

امروزه نیز برخی زبان‌شناسان و پژوهشگران زبانی، نامِ آذری را به نام زبانِ تاتی ایران و لهجه‌های مختلف آن (لهجه‌های هرزندی و کرینگانی در شمال غرب، شاهرودی، شالی، کجلی و … در خلخال و طارم، تاکستانی، ابراهیم‌آبادی، اشتهاردی و… در قزوین) ترجیح می‌دهند و در آثار خود، هنگام بررسی زبان تاتی ایران، به جای نام تاتی، از نام «آذری» به عنوان یکی از زبان‌های ایرانی شمال غربی استفاده می‌کنند.[۴]

 

زبان آذری در نوشته‌های مورخان و جغرافی‌دانان اسلامی

منابع مسلمانان که به زبان آذری باستان اشاره کرده‌اند:

  1. قدیم‌ترین منبع دربارهٔ زبان آذری باستانی قول ابن مقفع (۱۴۲ه‍.ق/۷۵۹م) است که در الفهرست نقل شده‌است. به گفتهٔ ابن مقفع زبان مردم آذربایجان پهلوی (الفهلویه) است منسوب به پهله (فهله) یعنی سرزمینی که شامل ری و اصفهان و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان بوده‌است.[۶] پهلوی در اینجا به معنای پارتی (ااشکانیان) یا باقی‌ماندهٔ لهجهٔ پارتی در زاگرس مرکزی و شمالی است.[۷]
  2. همین گفتهٔ ابن مقفع را حمزهٔ اصفهانی (به نقل یاقوت) و خوارزمی نیز نقل کرده‌اند.[۸]
  3. مورخ دیگری که به این زبان بدون ذکر نام آن اشاره کرده بلاذری است که کلمهٔ «حسان» به معنی «حائر» یعنی منزل و کاروانسرا را از کلام اهل آذربایجان نقل کرده‌است. این کلمه همان کلمهٔ «خان» به معنی کاروانسراست که در متون فارسی به کار رفته‌است.[۹]
  4. اما دومین مؤلفی که پس از ابن مقفع از کلمهٔ آذری یاد کرده یعقوبی است که کتاب خود را در ۲۷۸ه‍.ق/۸۹۱م. تألیف کرده‌است. این مؤلف آذری (آذریّه) را به عنوان صفت در مورد مردم آذربایجان به کار برده‌است.[۱۰]
  5. مؤلف دیگری که از زبان آذری باستان نام برده مسعودی (د ۳۴۶ه‍.ق/۹۵۷م) است که در ۳۱۴ه‍.ق/۹۲۶ از تبریز دیدار کرده‌است. این مؤلف از میان زبان‌های ایرانی پهلوی، دری و آذری را ذکر کرده‌است که ظاهراً در نظر او مهم‌ترین زبان‌ها و گویش‌های ایرانی بوده‌اند.[۱۱]
  6. پس از مسعودی، حمزه اصفهانی (پس از ۳۵۰ه‍.ق/۹۶۱م) است که به نقل از یک ایرانی نو مسلمان به نام زرتشت‌بن آذرخور معروف به ابوجعفر محمدبن مؤبد متوکلی در میان زبان‌های پنجگانهٔ ایرانی از زبان پهلوی یاد می‌کند و آن را منسوب به پهله می‌داند که شامل ۵ شهر اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان است. مؤلف دیگری که بعد از حمزهٔ اصفهانی از زبان آذربایجان و ایرانی بودن آن سخن گفته‌است.[۱۲]
  7. ابواسحاق ابراهیم اصطخری است که کتاب خود المسالک والممالک را در پایان نیمهٔ اول سدهٔ ۴ه‍.ق/۱۰م نوشته‌است. اصطخری صریحاً زبان مردم آذربایجان و ارمنستان (بجز دبیل و پیرامون آن) و ارّان را ایرانی (الفارسیه) ذکر می‌کند و زبان مردم بردعه را ارّانی می‌داند.[۱۳]
  8. مؤلف بعدی ابوالقاسم محمدبن حوقل (د بعد از ۳۷۸ه‍.ق/۹۸۸م) است که اساس مطالب خود را از اصطخری گرفته و دربارهٔ زبان مردم آذربایجان و ارمنستان و زبان مردم بردعه همان مطالب اصطخری را تکرار کرده‌است.[۱۴] وی در سفرنامهٔ خود ذکر می‌کند که «زبان مردم آذربایجان و بیشتر مردم ارمینیه فارسی است، و عربی نیز میان ایشان رواج دارد و از بازرگانان و صاحبان املاک کمتر کسی است که به فارسی سخن گوید و عربی را نفهمد و بدین زبان فصیح سخن نگوید، و طوایفی از اطراف ارمینیه و مانند آن به زبان‌های دیگری شبیه به ارمنی سخن می‌گویند.»[۱۵]
  9. ابوعبداللّه بَشّاری مقدسی مؤلف دیگری است که در سدهٔ ۴ه‍.ق/۱۰م از زبان مردم آذربایجان سخن گفته‌است. وی در سخن از اقلیم رِحاب که در نوشتهٔ او شامل آذربایجان و آران و ارمنستان می‌شود، می‌گوید زبانشان خوب نیست و فارسی آن‌ها مفهوم است و در حروف به فارسی خراسانی شبیه‌است و در جای دیگر می‌گوید زبان آذربایجان بعضی دری است و بعضی منغلق (یعنی پیچیده) که ظاهراً غرضش تمیز میان زبان عام رسمی (فارسی دری) و گویش‌های محلی است.[۱۶]
  10. داستانی که سمعانی دربارهٔ ابوزکریا خطیب تبریزی (د ۵۰۲ه‍.ق/۱۱۰۹م) و استادش ابوالعلاء معری آورده، مؤبد رواج زبان آذری در آذربایجان در قرن ۵ق/۱۱م است. براساس این داستان روزی خطیب تبریزی در معرّه‌النعمان در مسجد نزد استاد خود بوده که یکی از همشهریان او به مسجد وارد شده‌است. خطیب با زبان خود با او صحبت کرده و سپس که استادش دربارهٔ این زبان از او پرسیده گفته‌است این زبان «اَذْرَبیّه» نامیده می‌شود.[۱۷]
  11. حمداللّه مستوفی در نزهه‌القلوب (تألیف در ۷۴۰ق/۱۳۳۹م) زبان زنجان و مراغه و گشتاسفی را پهلوی ذکر می‌کند. تا قرن پنجم در همهٔ مأخذی که از زبان آذربایجان یاد شده بجز بلاذری که یک کلمه از این زبان نقل کرده بقیه فقط اشاره به نام این زبان دارند و نمونه‌هایی از این زبان به دست داده نشده‌است.[۱۸]
  12. در نیمهٔ اول سدهٔ ۵ه‍.ق/۱۱م ابومنصور موفق‌الدین هروی در الابنیه عن حقائق‌الادویه کلمهٔ «کلول» به معنی خُلّر را از این زبان نقل کرده و بعد از او اسدی و شاگردانش که در آذربایجان می‌زیسته‌اند در لغت فرس کلمات متعددی از زبان آذری باستان نقل کرده‌اند.[۱۹]
  13. در قرن ۷ق/۱۳م یاقوت حموی دربارهٔ آذری می‌گوید: «مردم آذربایجان زبانی دارند که آن را آذری (الاَذریه) می‌نامند. برای دیگران مفهوم نیست».[۲۰]

نقش کسروی

وقتی پان‌ترک‌ها ادعا کردند از آن‌جا که مردم آذربایجان به ترکی سخن می‌گویند، زبان بومی مردم این منطقه ترکی بوده‌است، احمد کسروی در تحقیقات گسترده‌ای از منابع فارسی، عربی و حتی منابع تاریخی یونانی استفاده کرد. او نتیجه گرفت که مردم آذربایجان اصالتاً به زبانی ایرانی به نام آذری سخن می‌گفته‌اند که بعد از هجوم ترک‌ها، زبان ترکی مورد استفاده قرار گرفته، ولی هنوز هم ردپایی از زبان آذری در آن مناطق به جا مانده‌است. زبان آذری گاهی به جای زبان ترکی مورد استفادهٔ مردم آذربایجان اطلاق می‌شود؛ اشتباهی که حتی در ویرایش دوم دانشنامهٔ اسلام هم صورت گرفته‌است.[۲۱]

به گفتهٔ یارشاطر، کسروی نخستین دانشمندی بود که این زبان را موضوع بحث و تحقیق قرار داد و اثر او در این باب هنوز هم استفاده می‌شود.[۲۲] آثار تاریخی کسروی توسط دیگر دانش‌پژوهان نیز به رسمیت شناخته شده‌است.[۲۳] ولادیمیر مینورسکی در مورد او می‌گوید:

کسروی روح تاریخ‌نگار راستگو را داراست. او در جزئیات دقیق و در ارائه شفاف است.[۲۴]

ولادمیر مینورسکی: مردمان بومی و اصیل یک‌جانشین روستایی و کشاورز آذربایجان در دوران فتح اعراب به لقب تحقیرآمیز علوج (غیرعرب) خطاب می‌شدند. این‌ها به گویش‌های متفاوتی همچون آذری و تالشی تکلم می‌کردند که هنوز هم امروز جزیره‌هایی از این زبان‌ها در میان مردمان ترک‌زبان آذربایجان دیده می‌شود. تنها سلاح این جمعیت آرام و صلح‌جوی روستایی فلاخن بود و بابک خرمدین با پشتیبانی این گروه برضد خلیفه قیام کرد.[۲۵]

ژیلبر لازار: زبان آذری در حوزهٔ آذربایجان رواج داشت و یک زبان مهم ایرانی بود که مسعودی آن را در کنار دری و پهلوی نام می‌برد.[۲۶]

یوزف مارکوارت: زبان حقیقی پهلوی زبان آذربایجان است که زبان اشکانیان بوده‌است.[۲۷]

فراموش شدن زبان آذری باستان

تضعیف تدریجی آذری با رسوخ ترک زبانان به آذربایجان ایران شروع شد. نخستین ترک زبانان در زمان محمود غزنوی وارد منطقه شدند؛ ولی این در زمان سلجوقی بود که قبایل ترک شروع به مهاجرت گسترده به آذربایجان کرده و در آنجا سکنی گزیدند. جمعیت ترکی در دوره اتابکان الدنیز آذربایجان (۵۳۱–۶۲۲ هجری) همچنان رشد کرد، ولی اوج آن در دوره ایلخانان مغول بود که اکثریت سربازان شان ترک بودند و آذربایجان را به مرکز سیاسی خود بدل ساختند. زدوخورد و ناآرامی پیوسته که به مدت ۱۵۰ سال بین افول ایلخانان و صعود صفویان در آذربایجان حکمفرما بود، باز موجب جذب عناصر نظامی ترک بیشتری به منطقه شد. در این دوره آذری در دوره ترکمانان قرا قویونلو و آق قویونلو آذری با سرعتی بیشتر از قبل منقرض شد، تا جایی که صفویان که در اصل طایفه‌ای ایرانی زبان بودند ترکی سازی شدند و ترکی را به عنوان زبان بومی خود اختیار کردند.[۲۸]

حکمرانی صفوی که در ابتدا مبتنی بر حمایت قبایل ترک بود و پس از این که حکومت پایگاهی گسترده‌تر یافت همچنان مورد حمایت و تأثیر قزلباشان بود به نوبه خود به گسترش ترکی و افول آذری، که دست کم دیگر در مراکز شهری مورد استفاده قرار نگرفت، کمک کرد و ترکی به تدریج به عنوان زبان آذربایجان شناخته شد. در نتیجه لفظ آذری توسط برخی مؤلفین ترک و در پی آنان شرق شناسان غربی به ترکی آذربایجان اطلاق شد.[۲۹]

پروفسور پیتر گلدن در کتاب خود که یکی از جامع‌ترین کتاب‌ها دربارهٔ تاریخ گروه‌های مختلف ترک چاپ شده‌است روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده‌است:

نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترک‌تبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.[۳۰]

دکتر محمد جواد مشکور دربارهٔ آمدن تیره‌های ترک به آذربایجان می‌نویسد: پیشامدهای متناوب یکی پس از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرار داد. با نفوذ اقوام ترک و گسترش زبان ترکی، سیطرهٔ زبان آذری محدود و رفته رفته رو به کاهش نهاد. در دوران مغول‌ها که بیشتر سربازان آنان ترک بودند و آذربایجان را تخت‌گاه خود قرار دادند، ترکان در آن جا نفوذ گسترده‌ای یافتند. حکومت ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو و اسکان آن‌ها در آذربایجان بیش از پیش مایه رونق ترکی و تضعیف زبان «آذری» شد. جنگ‌ها و عصیان‌هایی که در فاصله برافتادن و برخاستن صفویان پیش‌آمد سربازان ترک بیشتری را به آذربایجان سرازیر کرد. وجود قزلباش‌های ترک نیز مزید بر چرایی شد و زبان ترکی را در آن سرزمین رونق بخشید. از جمله دیگر کسانی که تبریز و مراغه را پایتخت خویش قرار دادند هلاکوخان ایلخانی بود.[۳۱]

ولادیمیر مینورسکی در دانش‌نامه اسلام فرایند تغییر زبان مردم آذربایجان را چنین توضیح می‌دهد: در حدود قرن شش هجری تحت لوای سلجوقیان قبیله غوز ابتدا در تعداد اندک و سپس در تعداد قابل توجهی آذربایجان را اشغال می‌نمایند. در نتیجه مردمان ایرانی‌زبان آذربایجان و نواحی ماوراء قفقاز تبدیل به ترک‌زبان شدند، هرچند که ویژگی‌های تمایزبخش زبان ترکی آذربایجانی، مانند آواهای پارسی و نادیده گرفتن تطابق صوتی، منشأ غیرترکی جمعیت ترک‌زبان شده را منعکس می‌کند.[۳۲]

ریچارد فرای نیز زبان آذری را زبانی گسترده و زبان اصلی در جغرافیای آذربایجان می‌داند. به نظر وی این زبان غالب آذربایجان از قرن چهاردهم میلادی به‌طور تدریجی جایگاهش را به ترکی آذربایجان داد.[۳۳]

پروفسور ژان دورینگ شرق‌شناس و موسیقی‌دان نیز تأیید می‌کند که شهر تبریز در قرن ۱۵ میلادی هنوز ترک‌زبان نشده بود.[۳۴]

گویش‌های کنونی

باوجود تضعیف زبان آذری باستانی از زمان غلبهٔ مغول، گویش‌های آن زبان به گونهٔ کامل از میان نرفته، بلکه هنوز هم به صورت پراکنده و بیش‌تر با نام تاتی با آن‌ها سخن می‌گویند. این گویش‌ها از شمال به جنوب عبارت‌اند از:[۳۵][۳۶]

شاعران آذری‌گوی

آثار آذری

آثار نوشتاری آذری که در آثار دوره اسلامی پراکنده‌است، عبارتند از جمله‌هایی از زبان تبریزی در نزهه القلوب حمدالله مستوفی، جمله‌ای به زبان تبریزی و دو جمله از شیخ صفی الدین اردبیلی، یک دو بیتی از شیخ صفی، یک دو بیتی به زبان اردبیلی، یک دو بیتی به زبان خلخالی که همه در صفوه الصفای ابن بزاز (چاپ بمبئی) معاصر شیخ صدرالدین فرزند شیخ صفی الدین (سده هشتم) موجود است، یازده دو بیتی از شیخ صفی در سلسله النسب صفویان نوشته شیخ حسین از جانشینان شیخ پارسا گیلانی مراد شیخ صفی الدین چاپ برلین، ۳۳–۲۹ ملمعی از همام تبریزی (متوفی ۷۱۴ هجری/ ۱۲۱۴ قمری) به پارسی و زبانی محلی که باید زبان تبریز باشد.[۳۸] زبان آذری با زبان دری در خراسان متفاوت است و تا جایی که قطران تبریزی (قرن ۱۱) مجبور می‌شود آن را در یک بیت شعر بگوید:

بلبل به سان مطرب بیدل فراز گل   گه پارسی نوازد، گاهی زند دری

بسیاری از جملات و عبارات و کلمات موجود در کتاب‌ها و نسخ دست‌نویس قدیمی از وجود این زبان حکایت می‌کنند. حمدالله مستوفی یک جمله از زبان تبریزی نقل می‌کند:
تبارزه (تبریزی‌ها) اگر صاحب حُسنی را با لباس ناسزا یابند، گویند «انگور خلوقی بی چه در، درّ سوه اندرین»؛ یعنی انگور خلوقی (انگوری مرغوب) است در سبد دریده.

در شعرهای ایرانی آمیختگی از زبان‌های دیگر نیز هست. این یک شعر از همام تبریزی است که با لهجه تبریزی و لهجه دری آمیخته شده‌است:

بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست   کوام و آذر دلی کویا بتی مست
دل‌ام خود رفت و می‌دانم که روژی   به مهرت هم بشی خوش کیانم اژ دست
به آب زندگی ای خوش عبارت   لوانت لاود جمن دیل و کیان بست
دمی بر عاشق خود مهربان شو   کزی سر مهرورزی کست و نی کست
به عشق‌ات گر همام از جان برآیذ   مواژش کان بوان بمرت وارست
کرم خا و ابری بشم بوینی   به بویت خته بام ژاهنام[۳۹]

بیت دیگری از همام تبریزی:

وهار و ول و دیم یار خوش بی   اوی یاران مه ول بی مه وهاران

معنی:بهار و گل و روی یار خوش هستند. اما بدون دوست هیچ گل و بهاری نیست.

کشف جدید دیگری به نام سفینه تبریزی شامل جملات خاص زبان تبریزی می‌باشد. اینها در دوران ایلخانی جمع گشته‌است. یک جمله از بابا فرج تبریزی در سفینه تبریزی به این صورت است:

انانک قدهٔ فرجشون فعالم آندره اووارادا چاشمش نه پیف قدم کینستا نه پیف حدوث.
معنی:چندانک فرج را در عالم آورده‌اند چشم او نه بر قدم افتاده‌است نه بر حدوث.

سفینه تبریزی شامل جملات و شعرهای از زبان آذری می‌باشد. در یک قسمت از این کتاب نویسنده خود مستقیماً این زبان را زبان تبریزی می‌خواند:

دَچَان چوچرخ نکویت مو ایر رهشه مهر دورش
چَوِ ش دَ کارده شکویت ولَول ودَارد سَرِ یَوه
پَری بقهر اره میر دون جو پور زون هنرمند
پروکری اَنزوتون منی که آن هزیوه
اکیژ بحتَ ورامرو کی چرخ هانزمَویتی
ژژور منشی چو بخت اهون قدریوه
نه چرخ استه نبوتی نه روزو ورو فوتی
زوِ م چو واش خللیوه زمم حو بورضی ربوه

یک جمله از زبان تبریزی موجود است که به وسیله بزاز اردبیلی در صفوت الصفا ترجمه شده‌است:
«علیشاه چو درآمد گستاخ وار شیخ را در کنار گرفت و گفت حاضر باش بزبان تبریزی گو حریفر ژاته یعنی سخن بصرف بگو حریفت رسیده‌است. در این گفتن دست بر کتف مبارک شیخ زد شیخ را غیرت سر برکرد»

در یک جمله پیر ذهتاب تبریزی حاکم قراقوینلو اسکندر خطاب کرده و گفته:

اسکندر، رودم کشتی، رودت کشاد!
ترجمه:اسکندر، پسرم کُشتی، پسرت کشته باد!

کلمه رود به معنی پسر هنوز در بسیاری از لهجه‌های خانواده زبان‌های ایرانی استفاده می‌شود مانند لهجه لارستانی، اطراف استان فارس و لری بختیاری.

چهار رباعی با عنوان فهلویات از خواجه محمود خوجانی، متولد شده در خوجان یا خورجان در نزدیکی تبریز توسط عبدالقادر مراغی ثبت گردیده‌است. یکی از آن چهار رباعی این است:

همه کیژی نَهَند خُشتی بَخُشتی   بَنا اج چو کَه دستِ گیژی وَنیژه
همه پیغمبران خُو بی و چو کِی   محمدمصطفی کیژی وَنیژه

یک غزل و چهارده رباعی تحت عنوان فهلویات از مغربی تبریزی باقی‌مانده‌است.

یک نوشته از مادر عصمت تبریزی که یک زن شاعر و صوفی بوده‌است که این نوشته اکنون در ترکیه نگاه داشته می‌شود. دربارهٔ زیارتگاه مقدسی در تبریز گفته‌است؛ که عبارت بوری بوری که در فارسی معنی بیا بیا را می‌دهد که مولانا از زبان شمس تبریزی نقل می‌کند:

ولی ترجیع پنجم در نیایم جز به دستوری   که شمس الدین تبریزی بفرماید مرا بوری
مرا گوید بیا، بوری که من باغم تو زنبوری   که تا خونت عسل گردد که تا مومت شود نوری

کلمه بوری را کربلایی حسین تبریزی از خواجه عبدالرحیم اژابادی نقل می‌کند که به معنی بیا است.[۴۰] در لهجه هرزندی در هرزند آذربایجان مانند لهجه کارنگی در آذربایجان که هر دو در قرن بیستم ثبت گردیدند. دو کلمه بیری و بوراه هر دو به معنی آمدن و از یک ریشه هستند.[۴۱]

و همچنین در زبان لکی واژه بوری به معنی بیا هنوز کاربرد دارد[۴۲] در اشعار باباطاهر لغت «بوره» به همین معنی "بیاً بکار رفته‌است:
بوره بلبل بنالیم از سر سوز
بوره آه سحر از مو بیاموز
تو از بهر گلی ده روز نالی
مو از بهر دل‌آرامم شو و روز

همچنین شعری از بانو باغبان اردبیلی که در آن شیخ صفی الدین اردبیلی را مخاطب قرار داده بود نیز به این زبان موجود است:

دیره کین سربه سودای ته گیجی   دیره کین چش چو خونین اسره ریجی
دیره سرباستانه اچ ته دارم   خود نواجی کووربختی چوکیجی

معنی فارسی: «دیرگاهی است که این سر با سودای تو گیج است، دیرگاهی است که این چشم اشک خونین می‌ریزد، خود نمی‌گویی که بدبخت چه کسی هستی؟»

ویژگی آوایی و صرفی زبان آذری

از آنجا که اردبیل چه قبل از اسلام و چه بعد از آن مرکز آذربایجان بوده‌است، می‌توان تصور کرد نویسندگان اسلامی هنگام صحبت از زبان آذری بیشتر به زبان این شهر نظر داشته‌اند و می‌توان چنین پنداشت که زبان و دوبیتیهای شیخ‌صفی نمودار یکی از گویشهای مهم آذری است. محدودیت این دوبیتیها و نیز تصحیف و تحریف آن‌ها موجب شده‌است که پی بردن به ویژگیهای آوایی و صرفی ـ نحوی آن‌ها دشوار گردد. با اینهمه به بعضی از ویژگیهای به دست آمده از این دوبیتیها می‌توان یقین داشت.[۵۷] از آن جمله:

  1. ویژگیهای آوایی: تبدیل d بعد از مصوت (در مراحل قدیم‌تر: t میان دو مصوت) به r مانند «دِلَر» (= دلت)، «شرم» (= شدم، رفتم)، «آمریم»، (= آمدیم)، «بری» (= بود) و غیره. در ۲ گویش هرزندی (گلین قیه) و گویش کلاسور نیز این ویژگی دیده می‌شود مثلاً zora (= زاده، پسر) vör (= باد، واد)، Kar (= خانه، کده)، amārā (= آمد) و غیره. چنان‌که از گویشهای طارم و خوئین و رامند و رودبار الموت برمی‌آید، این قاعده در جنوب آذربایجان رواج نداشته‌است. قاعدهٔ دیگر بازماندن «ژ» اصلی در آغاز کلمات است چنان‌که در کلمات ـژیر» به معنی زندگی (قس: Jyd در پارتی) و «ژر» (= زد) دیده می‌شود. قاعدهٔ دیگر واکدار شدن «چ» قدیم ایرانی و تبدیل آن به «ج» است مانند «ریجی» (= می‌ریزد) و «نواجی» (= نمی‌گویی). دیگر وجود مصوتی میانی که معمولاً آن را با a یا ö نشان می‌دهند. دیگر به کار بردن «ه» به جای «خ» مانند «هرده» (= خورده).[۵۸]
  2. ویژگیهای صرفی: از ویژگیهای صرفی این زبان وجود ۴ دسته ضمیر شخصی در حالتهای فاعلی، مفعولی، ملکی و متصل است. دیگر کاربرد نش» به جای شناسهٔ دوم شخص مفرد مضارع التزامی مانند «مواجش» (= نگویی) و کاربرد «ی» برای شناسهٔ سوم شخص مفرد مضارع اخباری مانند «ریجی» (= می‌ریزد) است دیگر از خصوصیات صرفی فعل، ساختن مضارع یا یک نوع مضارع از صفت مفعولی قدیم است که عموماً بن ماضی گفته می‌شود مانند «بکشتیم» (= می‌کشم)، «بهشتیم» (= میَهلم)، «ندشتیم» (= نمی‌آزارم). دیگر قلب مضاف و مضافٌ‌الیه است مانند ـاویانی بنده» (= بندهٔ خدا). «چوگان گوییم» (= گوی چوگانم) و غیره. دیگر اینکه شناسهٔ اول شخص مفرد به جای «ام»، «دایم» بوده‌است. بسیاری از واژه‌های آذری که پاره‌ای از ویژگیهای آوایی مذکور، در آن‌ها حفظ شده‌است، هنوز هم در زبان مردم نقاط مختلف آذربایجان متداول است.[۵۹]

در قصاید استانبولی، کلمات و لغت‌شناسی شعر، مربوط به ناحیه مرند و تبریز است:

  1. در ایرانی باستان ā> ū، برای مثال āžūr به معنی آزاد، dūr به معنی «دار» (نگه داشتن)، gūn به معنی جان (پارتی و پهلوی: gyān)، لغت huzdan به معنی خواستن، pūydūr به معنی پایدار، vad-nehūd به معنی بدنهاد.[۶۰]
  2. بین دوهجایی ایرانی باستان t> r در āžūr، همچنین -r به معنی «تو»، zūnar به معنی «داند» (برگرفته از *zān-)، کلمه žaran به معنی «زَنَد»، (برگرفته از *jat-)[۶۱]
  3. بین دو هجایی ایرانی باستان č> j در jeman به معنی «مال خودم» (برگرفته از ایرانی باستان hača)[۶۲]
  4. ایرانی باستان x, xw> h در harda به معنی خورده، *hūzdan به معنی خواستن، hošk به معنی خشک (ایرانی باستان *huška)[۶۳]
  5. بعضی لغات دیگر: gūn به معنی «روان»، *karend به معنی «کردن، ساختن» (پارتی kar-)، کلمه sag به معنی سنگ، vūn به معنی خون (معادل vohunī اوستایی)[۶۴]
;